به دنیا خوش اومدی
یکی دو روزیھ کھ چشمات بھ آفتاب
باز شدن ، حالا دیگھ شروع داستان توئھ
مادر و پدرت مثل پاسدار
دیگھ دور و بر تو ان و چشم بھ آسمان
نیا بھ خدا
میگن اینو کھ بچھ سالمھ
تو دورش کن از ھرچی ظالمھ
گریھ میکنی میدونم من شیر بھونھ ست
اشک تو واسھ ورود بھ این زمونھ ست
تو ٩ ماه رو تو تاریکی سر میکردی
بدونی کجایی ، ھمین الان برمیگردی
تو فردا ، دریای دردا رو دریاب
تنھای تنھا ھستی تو
بدون اینو پس
تو وقتی رفتی ، بھ سمت سختی
یا درگیر ھستی ، تو دست تقدیر و ، بعد میفھمی
فردی " زخمی ، غمگین ، تسلیم " ھستی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداھای دور دست زندگی
بیا تا بخونھ ، این دل بی صبر
از فرداھای دور دست زندگی
اگھ پسری ، بابا میگھ این عصای دستھ
اگھ دختری ، میمونی توی فضای بستھ
حرف یاس ، حالا بھ حقایق وصلھ
تولد تو ، فقط واسھ بقای نسلھ
پس بھت ، ھمینو میگم و میرم
کھ اینھ رسم زمین بی رگ و بی رحم
یھ چیزی داری می بینی و میگی عالیھ
اینجا عصر آدمای دیجیتالیھ
ھرکی میاد واسھ کمکت دست بگیره ،
فردا میخواد چند برابرشو پس بگیره
گریھ ھا واسھ ت ھمھ واسھ ریاست
دوستی کھ ، قبل گریھ داشت پیاز پوست میکرد
ما میخوایم گلوی ھمو با حرص ، بدریم
انگار از ھمدیگھ طلب داریم ارث پدری
تو نمی تونی چیزی بگی بابایی بدونھ
گریھ کن تا مامان واسھ ت لالایی بخونھ
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداھای دور دست زندگی
بیا تا بخونھ ، این دل بی صبر
از فرداھای دور دست زندگی
منو ببین ، دیگھ پر حرفھ چھره م
گلوم میسوزه از مزه ی تلخ شعرم
گوش بده ، حالا کھ توی اوج حرفیم
بھ خدا نمیخوام بدم بھ تو موج منفی
ولی ، بدون خیلی زود پیر میشی
توجھ کن کھ خیلی زود دیر میشھ
عاقبت تولد تو اجلھ ، میدونی ؟
چرا واسھ بزرگ شدن عجلھ میکنی ؟
معصوم و زیبایی ، با دل پاک داری امید
مثل ماھی قشنگی تو آکواریومی
تو کاش بدونی ، کھ پاک بمونی
وجود خودتو ذره ھای خاک بدونی
چھ تو روز روشن و چھ آسمان تاریک
بھ دنیا اومدی حالا شناسنامه داری
توی دنیای پر درد و خشونتی
ولی حالا که اومدی پس :
خوش اومدی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداھای دور دست زندگی
بیا تا بخونھ ، این دل بی صبر
از فرداھای دور دست زندگی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداھای دور دست زندگی
بیا تا بخونھ ، این دل بی صبر
از فرداھای دور دست زندگی