میگی بازم کنار ھمدیگه واژه
بچین؟ راجب چی؟ ........... باشه بشین
چشاتو باز کن،یه لحظه مال من
باش،یه لحظه بیا توی حس و حال من
باش. . .
پس میکروفونو به دست من تو بده
بگم،ازین زمونه و از دلی که تکه
تکس
ھر آھنگ منم مساویه ذکر یه درد،جز
اینم ندارم یه فکر بھتر
از جومونگی بگم که شده سنبل
رشادت،ایران براش شده مثل صندوق
تجارت
پس ھنرمند وطن الان کجاست؟. . .
نیست؟ ،اون تو زیر زمین میخونه
چون که مجاز نیست. . .
از چی بگم برات؟
انتظار داری چه چیزی از جیب من در
آد؟
به جز کاغذ سفید پاره؟ خوب آره
رفیق حرف توشه
ولی با خودکار سفید!
تو اَم مثل منی،تو ھم کم درد
نداری
درد اصلیت اینه که تو ھمدرد
نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم
بگیره
ولی این اشک ھا رو کی میخواد گردن
بگیره؟
از چی بگم خدااا
از این بنده ھای خسته؟
از این ھمه درد تموم دنده ھام
شکسته
خنده ھامو نبین،این خنده ھا
میچسبه رو لبم
این منم با یه رد پای خسته
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره
تو قلب کوه سختی
از روزایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اشتباه رو به
تخریب. . .
از چی بگم؟
از بچه ھای پایین شھر؟
که غذا واسه خوردن دارن ماھی یه
شب؟
اون که تنھا دلیل خوابش به عشق
فرداست
تنھا پاتوق عشق و حالش بھشت
زھراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که ھستند تو واردات کالای ساخت
چین
تو به من بگو اینو من از چی بگم
خب؟
ما گفتیم و تموم دردا ریشه کن شد؟
از چی بگم
شاید قصه دوست داری
مث قصه ی اون ھمکلاسیان روستایی
اگه قصه تلخه گناه واقعیت،داستان
نرگس و گلای باغ میھن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
که بخاری جای چراغ نفت سوز
داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و گر گرفت
آتشی که پوست بچه ھا رو مثل گرگ
گرفت
این طفل معصوم با داد و فریاد
گفت،زود بدویین سمت در ولی درم
قفل بود
چشام خشک شد،یکم بھم اشک
بده،ایزد
این بچه ھا با کدوم دست مشق
بنویسن؟
کودکی مرد،در راه کلاسی که سوخت و
منتظر یه جراح پلاستیکه!
یاس نمیخواد ته قصه رو ھرگز
ببنده
چون بازم دلش میخواد كه نرگس
بخنده
از چی بگم؟
این صحبت شده غروب،زرد
توی قلب بچه ھای مدرسه ی درود زن
غصه نخور صدامو بشنو از زیر خونت
من صداتو به گوش ھمه میرسونم
از چی بگم؟
از دلی که فقط اسمش دله؟!
یه عمری که نصفش اشکه،نصفش گله!
یاس روح توی زندون که جسمش وله!
آدم مجبوره که با شرایط وفقش بده.
. .
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره
تو قلب کوه سختی
ولی قسم بخدا،قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر
خیلی خشنه زندگی ولی حوصله کردم
تو فشن زندگی من یه مدل دردم
ولی دفتر گذشته ھامو ذره ذره کردم
و
اومدم جلو که پی درد سر بگردم
از چی بگم ؟. . .
از چی بگم ؟ . . .